استنواق

«لغت نامه دهخدا»

[اِ تِنْ] (ع مص) ناقه گردیدن شتر نر. شتر ماده شدن. ناقه گردیدن جَمَل. ناقه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی).
- امثال: استنوق الجمل؛ در حق شخصی گویند که سخن خود را در سخن دیگری درآمیزد. اصله ان المسیب بن علس انشد بین یدی عمروبن هند:
و قد اتلاقی الهم عند احتضاره
بناج علیه الصیعریه مکدم.
و طرفه بن العبد حاضر و هو غلام، فقال: استنوق الجمل، و ذلک لان الصیعریه من سمات النوق دون الفحل(1) فغضب المسیب و قال: لیقتلنه لسانه و کان کما تفرس. (منتهی الارب) (تاج العروس).
(1) - در تاج العروس: دون الفحول.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر