استیخ

«لغت نامه دهخدا»

[اِ] (ص) ستیخ. هر چیز راست و بلند چون ستون و نیزه. مستوزی: اتطاء؛ استیخ ایستادن. (منتهی الارب).
- استیخ شدن؛(1) راست شدن.
- استیخ کردن؛ سیخ کردن. راست و شق کردن، چنانکه نره را.
- استیخ کردن گردن یا گوش و جز آن؛(2)راست و بلند کردن گردن یا گوش و غیره: اثراَب الیه؛ گردن را استیخ کرد بسوی او در نگریستن. انشظاظ؛ استیخ کردن نره را. (منتهی الارب). و امروز سیخ شدن و سیخ کردن گویند.
(1) - Se dresser.
(2) - Dresser.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر