هیهای

«لغت نامه دهخدا»

[هَ / هِ] (اِ مرکب) هیاهو :
شهر را بگذاشت وانسو رای کرد
قصد جست وجوی آن هیهای کرد.مولوی.
دمدمه یْ این روح از دمهای اوست
های و هوی روح از هیهای اوست.مولوی.
و رجوع به های و هوی و هیاهو شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر