«لغت نامه دهخدا»
[اِ] (ع مص) اِبقا. باقی داشتن. بجای ماندن چیزی را. باقی ماندن. زنده داشتن. باقی گذاشتن : باقی بادی که از بداندیشان تیغت نکند بهیچوقت ابقا.مسعودسعد. || رعایت، مرحمت کردن. بخشودن. مهربانی کردن. بر کسی شفقت کردن. || اصلاح میان قومی : آنکس که... هیچ سوی ابقا و رحمت نگراید وی بمنزلت شیر است. (تاریخ بیهقی).