«لغت نامه دهخدا»
[آبْ] (ص مرکب، اِ مرکب) آنکه کشت را آب دهد. اویار. آب بخش. میرآب. قلاد. ساقی : تا کشت تخم مهر تو، یکدم جدا نشد از چشمه سار خون جگر آبیار چشم. کمال اصفهانی.