«لغت نامه دهخدا»
[اِ نُ عَم م] (ع اِ مرکب) پسرعمو. (محمودبن عمر ربنجنی). پسرعم. عموزاده. عم زاده. پسر نیای پدری. (مهذب الاسماء). -ابن عمّ کلاله؛ پسر نیای دور. (مهذب الاسماء). - ابن عمّ لَح؛ پسر نیای نزدیک. (مهذب الاسماء).