بازار نهادن

«لغت نامه دهخدا»

[نِ / نَ دَ] (مص مرکب) بازار کشیدن. (آنندراج). آرایش بازار کردن و چیدن متاع برای فروش. (ناظم الاطباء: بازار). || گشودن بازار :
قیامت که بازار مینو نهند
منازل به اعمال نیکو دهند.
سعدی (از آنندراج).
|| بزرگ کردن. شهرت دادن. مشهور ساختن. اهمیت دادن : و این مردی برخاسته نامش حرب بن عبیده و چنین میگوید گه حرب حمزه را برخاستم و خویشتن را بدان بازاری نهاده و تو حاضر نبودی اکنون از تو همی استعانت خواهیم که شر او از مسلمانان دفع کنی. حمزه نامهء او را جواب کرد که دل بدین باب مشغول نباید کرد. (تاریخ سیستان).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر