«لغت نامه دهخدا»
[اَ کَ] (اِ مرکب) ژنده و پینه ای باشد که فقیران و درویشان بر جامهء پاره و خرقه دوزند. (برهان). پارچه ای باشد که بر جامهء پاره و ژندهء درویشان بدوزند و آن را پینه و درپی نیز نامند و بتازی رقعه گویند. (جهانگیری). پارچه ای که بر جامه دوزند و بعربی رقعه گویند. (سروری). کهنه پاره ها را گویند که درویشان و فقیران بر خرقه و لباس خود میدوزند و در عربی رقعه و در ترکی پاره گویند. (شعوری ج 1 ورق 180). بمعنی ژنده و پینه ای باشد که بر قفای گریبان جامه دوزند و بازپس افکنند. صاحب برهان گوید: فقیران و درویشان بر جامه و خرقه دوزند و بعضی سپاهیان نیز بر پشت گریبان جامه دوزند و آنرا پینه و درپی نیز نامند و بتازی رقعه گویند یعنی پاره. پارچه ای که بر قفای گریبان جامه و فرگل دوزند و بازپس افکنند. سامانی گوید: بازافکن در شعر اکابر همان رقعه که بر پشت گریبان جامه و لباده و امثال آن دوزند و در جهانگیری بمعنی مطلق رقعه و خرقه که بر جامه و مرقع دوزند آورده و این خطا است، صحیح معنی اول است. لیکن بطریق مجاز بر مطلق رقعه و خرقه اطلاق توان کرد. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). وصله : این فراویزی و آن بازافکنی خواهد ز من من ز جیب آسمان یک شانه دان آورده ام. خاقانی. دلقش هزارمیخی چرخ و بجیب چاک بازافکنش ز نور و فراویزش از ظلام. خاقانی. کرده ز ردای عالم الغیب بازافکن خرقه و بن جیب.خاقانی. || مداخل مانندی را نیز گویند که بعضی از سپاهیان بر پشت گریبان جامهء پینه دار و چارقب دوزند چنانکه سر مداخل بر میان هر دو شانه افتد. (برهان).