«لغت نامه دهخدا»
[پُ] (اِمص مرکب) پرسش کن. تحقیق نمای. (آنندراج). پرسش کننده. سؤال کننده. || پرسش مکرر و سؤال مکرر. (ناظم الاطباء). بازپرسی : که بر من از فلک امسال ظلمها رفته است که هم فلک خجل آید ببازپرس(1) جواب. خاقانی (دیوان چ سجادی ص53). || بجای مستنطق برگزیده شده است. (واژه های نو فرهنگستان ایران). || مؤاخذه. گرفت و گیر. - روز بازپرس؛ بمعنی روز پرسش. (آنندراج). روز قیامت. || یادداشت. (ناظم الاطباء). || تحقیق و تنقیح و استفسار بدقت و غور تمام. (آنندراج). تفحص. || ملاحظهء مکرر. || امتحان. (ناظم الاطباء). (1) - ن ل: ز بازپرس.