«لغت نامه دهخدا»
[رَ / رِ دَ] (مص مرکب)رساندن. بردن. تحویل دادن. || برگرداندن : چون خواجه به خانه نبود جامه هم آنجا رها کردم تا بها بازرساند. (سندبادنامه ص244). گوشت بستدم و بخانه باز میرفتم، بادم درربود، آوازی شنیدم که ای باد او را بخانهء خود بازرسان. (تذکره الاولیاء عطار).