«لغت نامه دهخدا»
[گَ دَ] (مص مرکب)بازگشت دادن. ارجاع. برگرداندن. برگشت دادن. پس فرستادن : برو همچنان بازگردان شتر مبادا کزو سیم خواهیم و دُر.فردوسی. مرا بازگردان که دور است راه نباید که یابد مرا خشم شاه.فردوسی. و بزرگان فرس رسولی بمنذر فرستادند تا پسر را بازگرداند. (فارسنامهء ابن البلخی ص75). || (اصطلاح بازرگانی) بازگشت دادن اضافه پرداختی از بابت سرمایه(1). (لغات فرهنگستان ایران). || اسناد دادن. و رجوع به بازگردانیدن شود. (1) - Ristourner.