«لغت نامه دهخدا»
[شِ] (ص مرکب، ق مرکب)(1)شتاب کننده. عجول. باعجله : کسی را که مغزش بود باشتاب فراوان سخن باشد و دیریاب.فردوسی. گر او جنک سازد نسازیم جنگ که او باشتابست و ما با درنگ.فردوسی. (1) - از با + شتاب (حامص) از شتافتن و رجوع به شتاب و شتافتن شود.