باضع

«لغت نامه دهخدا»

[ضِ] (اِخ) موضعی است بساحل دریای یمن یا جزیره ای است در آن. (منتهی الارب) (آنندراج). یاقوت گوید: جزیره ای است در دریای یمن (بحراحمر). عبدالله و عبیدالله پسران مروان بن حمار آخرین خلیفهء اموی هنگامیکه به نوبه رفته اند از آن سخن بمیان آورده اند، زنان مردم باضع گوش خود را سوراخ میکرده اند بطوریکه گوش بعض از آنان بیش از بیست شکاف داشته است. به زبان مردم حبشه تکلم میکرده اند. از حبشه عاج و تخم شترمرغ و امثال آن باین جایگاه می آورده اند و در برابر آن شانه و امثال آن میخریده اند. یاقوت گوید که این زمان باضع خراب است. ابوالفتح نصراللهبن عبدالله بن قلاقس اسکندری در قصیده ای که دربارهء بنادر مابین عدن و عیذاب گفته است از آن نام میبرد و گوید :
فنقا مشاتیری فصهر یجی دسا
فخراب باضع، و هی کالعموره.
و رجوع به معجم البلدان و مراصد الاطلاع شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر