«لغت نامه دهخدا»
[غِ] (ص مرکب)(1) که عیار آن تمام نباشد (سکه و جز آن). غشدار. ناسره. باردار. ناک. مقابل بیغش : زر چون به عیار آید کم بیش نگردد کم بیش شود زرّی کان باغش و بارست. ناصرخسرو. || ناپاک. آلوده. و رجوع به غش شود. (1) - از با + غش.