«لغت نامه دهخدا»
[تَ خوا / خا] (نف مرکب)آنکه از خانهء همسایه و مانند آن قبس و جذوه ای طلبد گیراندن هیمه یا ذغال و یا چراغ خویش را. قابس : ای گشته دلم بی تو چو آتشگاهی وز هر رگ جان من به آتش راهی چون میدانی که در دل آتش دارم ناآمده بگذری چو آتش خواهی.عطار.