«لغت نامه دهخدا»
[قِ] (ع اِ) کفتار. ضبع. (در این بیت از اخطل بدین معنی است یا بمعنی غراب ابلق) : کلوا الضب و ابن العیر و الباقع الذی یبیت یعس اللیل بین المقابر. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). کفتار ماده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || بروایت ابن بری باقع در بیت اخطل بمعنی ظربان آمده است. (از تاج العروس). و رجوع به ظربان شود. || (ص) سگ پیسه. (ناظم الاطباء) (آنندراج). || غراب باقع؛ زاغ پیسه و ابلق. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج).