باقی مانده

«لغت نامه دهخدا»

[دَ / دِ] (ن مف مرکب، اِ مرکب) تتمه. بازمانده. (ناظم الاطباء). نثیله. (منتهی الارب). پس مانده. (آنندراج). مانده. (لغات فرهنگستان). حاصل. (دهار): ذمامه، عقبه؛ باقیماندهء چیزی. عنشوش؛ باقیمانده از مال. عبقول، عبقوله؛ باقیماندهء بیماری. قصمله؛ باقیماندهء آب و امثال آن. قوس؛ باقیماندهء خرما در تک خنور. مظمعه؛ باقیماندهء سخن (منتهی الارب). || حاصل کم کردن عددی کوچک از عددی بزرگتر. تفاضل. بازمانده. باقیمانده در تفریق که یکی از چهار عمل اصلی است، عدد بزرگ که از آن چیزی کاسته میشود مفروق منه و عدد کوچکتر که از عدد بزرگ کم میشود مفروق نام دارد و رقمی که از تفاضل آن دو به دست آید باقیمانده خوانده میشود. || وارث. پس مانده. درعقب مانده. (ناظم الاطباء). فرزند که از پس مرگ کسی بماند. بازمانده.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر