«لغت نامه دهخدا»
[بَدْ دُ] (حامص مرکب) نفرین و لعنت. (ناظم الاطباء): و اگر داند که بعضی اجناس را قیمت زیاد نوشته اند بنحوی که ظلم نشود و بددعایی در ضمن آن نباشد کم نموده تسلیم صاحبجمعان نمایند. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 10). ناظر قدغن نماید که تحویلداران و عملهء بیوتات مال رعیت و فقیران را نکشند و نبرند و چیزی را بی رضای صاحب خریداری نکنند که بددعایی حاصل شود. (تذکره الملوک ص12). نگذارد که از اقویا بر ضعفا جبر و تعدی واقع شده موجب بددعایی گردد. (تذکره الملوک ص48).