«لغت نامه دهخدا»
[بَ] (اِ) زراعت. (غیاث اللغات). کشت و زراعت و کشاورزی. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). و آنرا ورز نیز خوانند. (انجمن آرا) : و این ناحیتی است که اندر وی کشت و برز نیست مگر اندک. (حدود العالم)... و با نعمت بسیار و کشت و برز. (حدود العالم). و این [ ناحیت جبال ] ناحیتی است بسیار کشت و برز و آبادان. (حدود العالم). منوب و بردون دو شهرکست خرم و آبادان و بانعمت بسیار و کشت و برز. (حدود العالم). || مالهء بنایان که بدان کاهگل و گچ بر دیوار مالند. (برهان). (ناظم الاطباء). رجوع به بُرْز شود. || زیبائی. (غیاث اللغات از جهانگیری) (برهان). بُرْز. (ناظم الاطباء). معشوقی. (برهان). || بلندبالای مردم و تنهء درخت. (برهان). بلندی بالای مردم و تنهء درخت. (ناظم الاطباء). مطلق بلندی. (برهان). (ناظم الاطباء). و رجوع به بُرْز شود. || در برخی لهجه های کردی بمعنی بلند است. (یادداشت مؤلف).