«لغت نامه دهخدا»
[بُ وَ دَ] (مص مرکب)استدلال. دلیل آوردن. حجت آوردن. اقامهء دلیل کردن : سخن عشق زینهار مگوی یا چو گفتی بیار برهانش.سعدی. همان انگار که تقریر این سخن نکردم و برهان و بیان نیاوردم. (گلستان سعدی).