«لغت نامه دهخدا»
[جِ] (ع ص، اِ) بامهلت. دیرنده. تأخیرکننده. ضد عاجل : عاجل نبود مگر شتابنده هرگز نرود ز جای خویش آجل. ناصرخسرو. || دیر، مقابل زود : بدین زودی ندانستم که ما را سفر باشد بعاجل یا به آجل.منوچهری. || آخرت. مقابل عاجل به معنی دنیا : باری عاجل و آجل بهم نپیوندد. (کلیله و دمنه). چون برای حق و روز آجل است گر خطائی شد دیت بر عاقل(1) است.مولوی. || جانی و برانگیزندهء بر جنایت. (1) - عاقل و عاقله هر دو بیک معنی آمده است و ضبط بیت مولوی نیز در نسخ به صورت متن می باشد.