آحاد

«لغت نامه دهخدا»

(ع اِ) جِ اَحَد. یکان. (التفهیم). یک یک افراد و اشخاص : و قاضی فتوی داد که خون یکی از آحاد رعیت ریختن سلامت نفس پادشاه را، روا باشد. (گلستان). || مرتبهء اول از طبقات عدد.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر