«لغت نامه دهخدا»
[پُ] (اِ) پود. حُراق. خف. بد. پیغَه. بَدَه. حَرّاقَه. چوب پوسیده باشد که آتش گیره کنند. (برهان). و آنرا پود نیز گویند : گر برفکند گرم دم خویش بگوگرد بی پود ز گوگرد زبانه زند آتش.منجیک. و رجوع به پده شود. پد. [پِ] (اِ)مخفف پدر. (برهان).