«لغت نامه دهخدا»
[پَ] (مص مرخم) اسم از پرداختن. تأدیه. ادای دین. توختن وام. || صیقل. جلا. صقل. پرداز. (برهان). || توجه : همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت که از خدای نبودم بدیگری پرداخت.سعدی. - پرداخت دادن؛ مهره زدن. صیقل دادن. جلا دادن. - پرداخت کردن؛ ادا کردن دین و جز آن. || صیقلی کردن. لغزنده و تابان کردن. صیقل دادن. پاک کردن. برق انداختن. روشن کردن. مجلی و سخت صیقلی کردن. زنگ بردن. زنگ زدودن.