پردرود

«لغت نامه دهخدا»

[پُ دُ] (ص مرکب) پرثنا. پرستایش :
بشادی ز اسپان فرود آمدند
زبان و روان پردرود آمدند.فردوسی.
پردشمن.
[پُ دُ مَ] (ص مرکب)بسیاردشمن. پر از خصم :
سراسر همه کوه پردشمن است
در دژ پر از نیزه و جوشن است.فردوسی.
پردروغ.
[پُ دُ] (ص مرکب) کذاب :
یکی آنکه داور بود پردروغ
نگیرد بر مرد دانا فروغ.فردوسی.
|| پر از کذب. پر از دروغ :
چهارم بیامد بدرگاه شاه
زبان پردروغ و روان پرگناه.فردوسی.
سپهبد بکژی نگیرد فروغ
روان خیره پرتاب و دل پردروغ.فردوسی.
پردک.
[پَ دَ] (اِ)(1) چیستان. لُغز. (برهان). اُلقیه. آبدَه. مُعما. اُغلوطه. کِرمَک. کِروَس. کِردَک. وَبَردَک. چَربَک. نَردَک. بَردَک. بَرد. چَرمَک. لُوتَر. لُوترا(2) :
ز پردکهای دورادور بسته
که از فکرش دل داناست خسته.امیرخسرو.
و در نسخهء میرزا به معنی افسانه نیز گفته و به هر دو معنی در بای تازی آورده اما در لسان الشعراء و ادات الفضلاء بفتح بای تازی افسانه و بضم با چیستان گفته آمده است. (فرهنگ رشیدی).
پردگی.
[پَ دَ / دِ] (ص نسبی) هر چیز پوشیده. مستور. محتجب. مُخَدَّر. مخدّره. مُستّره. مستوره. مُقَنَّع. نقابدار :
سراپرده کشیده ابر دی ماه
چو روی ویس گشته پردگی ماه.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
آنکه رخش پردگی خاص بود
آینهء صورت اخلاص بود.نظامی.
|| (زن، دختر...) مستوره. مُسَتَّره. مُخَدَّره. محتجبه. مقصوره. موقونه. باحجاب. پرده نشین. خرگهی. مقَنَّعه. نقابدار. پوشیده (زنان و دختران و اهل حرم). محبوب پرده نشین. (غیاث اللغات): تَخَدُّر؛ پردگی شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). تستیر، تخدیر؛ پردگی گردانیدن. (زوزنی). اهل حرم. ج، پردگیان :
بباید چو آید بر شهریار
چنین پردگی را چنان پرده دار.نظامی.
پردگی زهره در آن پرده جست
زخمه شکسته به ادای درست.نظامی.
|| حاجب. پرده دار. (برهان) (غیاث اللغات). || عفیف. پاکدامن. || (حامص) (در حشره ها) حالت تکون حشره از آن وقت که در تخم نشأت میکند تا آنگاه که حشرهء کامل شود و از پوست برآید(1).
- پردگی رز؛ کنایه از شراب انگوری باشد. (برهان). دختر رز :
هر هفت کرده پردگی رز بخرگه آر
تا هفت پردهء خرد ما برافکند.خاقانی.
- پردگی کردن؛ تستیر. (تاج المصادر بیهقی): قنی الجاریه؛ پردگی و خانه نشین کردن دختر؛ (منتهی الارب).
- || پرده پوشی کردن : بتاریکی بر خلقان و احوال ایشان پردگی کند [ شب ] و پوشیدگی آرد. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
- پردگی هفت رنگ؛ کنایه از جهان و عالم و دنیاست. (برهان).
(1) - در شعوری بفتح و بضم اول هر دو ضبط شده است.
(2) - Enigme.
(1) - Nymphe.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر