پرسان

«لغت نامه دهخدا»

[پُ] (نف، ق) صفت فاعلی بیان حالت. در حال پرسیدن. پرسنده :
هر که باشد ز حال ما پرسان
یک بیک را سلام ما برسان.
پرسان پرسان.
[پُ پُ] (ق مرکب) با سؤال از بسیار کس :
پرسان پرسان به کعبه می بتوان رفت.
پرسان پرسان روند بهندوستان.؟
پرسانته.
[پِ تِ] (اِخ)(1) رودی است در پروس. و آن پس از طی 140 هزارگز در جوار کولمبرگ به دریای بالتیک ریزد. (قاموس الاعلام ج 2 ص1496).
(1) - Persante.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر