«لغت نامه دهخدا»
[پَ رَ] (اِ) پرستو : خدای تعالی مرغانی را بفرستاد همچون خطّاف که آنرا پرستوک خوانند تا به لب دریا شدند هر یکی سه پاره گل برگرفتند دو به پای و یکی به منقار و بهوا اندرپریدند و بر زبر سر آن لشکر بایستادند. (تاریخ طبری ترجمهء بلعمی).رجوع به پرستو شود : از پرستوک اگر خوری لحمش دیده را روشنی کند حاصل خون او را چو زن بیاشامد شهوت زن همه کند زایل. یوسف طبیب (از جهانگیری). پرست ویشی. [پْرِ / پِ رِ] (فرانسوی، اِ)(1)نوعی از حشرات دارای بالهای باریک و او خود حشره خوار است. از خانوادهء پرکتوتروپیده(2). (1) - Prestwichie. . (فرانسوی) (2) - Proctotrupides