«لغت نامه دهخدا»
[پَ مَ] (اِ) بمعنی انتظار و امید باشد. (برهان). رجاء. پرموز. پرموزه. پرمور : ملک در جمله آن مراد بیافت که همی داشت سالها پرمر(1).مسعودسعد. و رجوع به پرکر شود. || زنبور عسل. (برهان). نحل. زنبور. انگبین. منج انگبین. (1) - این صورت را فرهنگ شعوری به نقل از مجمع آورده و بیت فوق را مثال زده. و اصل بیت در دیوان چاپی طهران بدین گونه است:... که همی بودش از فلک برتر.