پرمر

«لغت نامه دهخدا»

[پَ مَ] (اِ) بمعنی انتظار و امید باشد. (برهان). رجاء. پرموز. پرموزه. پرمور :
ملک در جمله آن مراد بیافت
که همی داشت سالها پرمر(1).مسعودسعد.
و رجوع به پرکر شود.
|| زنبور عسل. (برهان). نحل. زنبور. انگبین. منج انگبین.
(1) - این صورت را فرهنگ شعوری به نقل از مجمع آورده و بیت فوق را مثال زده. و اصل بیت در دیوان چاپی طهران بدین گونه است:... که همی بودش از فلک برتر.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر