پریدن

«لغت نامه دهخدا»

[پُ دَ] (مص) پرشدن. امتلاء. مملو شدن. انباشته شدن :
تو خود را گمان برده ای پرخرد
انائی که پر شد دگر کی پرد.
سعدی (بوستان).
دعدعه؛ جنبانیدن پیمانه تا بیشتر پرد. (صراج اللغه).
پری دنت.
[پْریُ / پِ یُ دُ] (فرانسوی، اِ)(1) پریودنت. جنسی از تاتوهای عظیم الجثهء مخصوص در امریکای جنوبی که سیاه رنگ است و قدش به یک متر میرسد.
(1) - Priodonte.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر