«لغت نامه دهخدا»
[پُ دَ] (مص) پرشدن. امتلاء. مملو شدن. انباشته شدن : تو خود را گمان برده ای پرخرد انائی که پر شد دگر کی پرد. سعدی (بوستان). دعدعه؛ جنبانیدن پیمانه تا بیشتر پرد. (صراج اللغه). پری دنت. [پْریُ / پِ یُ دُ] (فرانسوی، اِ)(1) پریودنت. جنسی از تاتوهای عظیم الجثهء مخصوص در امریکای جنوبی که سیاه رنگ است و قدش به یک متر میرسد. (1) - Priodonte.