«لغت نامه دهخدا»
[پَ] (اِ) بساک. عمار. اکلیل ریحان. تاجی که از گلها و اسپرغمها و ریاحین ساختندی و پادشاهان و بزرگان بروزهای عید و جشن ها و دیگر مردمان روز دامادی و یا بازگشتن از فتحی و ظفری بر سر زدندی : همه امیدش آنکه خدمت تو بر سرش می نهد ز بخت پساک. ابوالفرج رونی (از فرهنگ شعوری). و فرهنگستان این کلمه را بجای آنتر(1) بمعنی قسمت بالای پرچمهای گل گرفته است. و رجوع به بساک شود. پساکو. [پَ] (اِخ) یکی از بلوک کلات خراسان است. . (فرانسوی) (1) - Anthere