پس انداختن

«لغت نامه دهخدا»

[پَ اَ تَ] (مص مرکب)تعویق. تأخیر. تَلکُّؤ. || قسطی از دین را بموعد ندادن. || ... زن، حیض را دیر کردن. || در تداول عوام، بلغت اهریمنی، زادن. زائیدن. تولید کردن : سه بچه پس انداخته است. سه تا کره پس انداخته است.
پس انداز.
[پَ اَ] (ن مف مرکب) ذُخر. ذخیره. پس افکند. پس اوگند. یخنی. نهاده. چیز نهادن کرده. اندوخته. الفغده. دست پس. پس دست. پستائی.
-صندوق پس انداز(1)؛ صندوقی که در آن نقد حاصل از صرفه جوئی در خرج نهند.
.
(فرانسوی)
(1) - Caisse d'epargne
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر