«لغت نامه دهخدا»
[پَ اَ تَ] (مص مرکب)تعویق. تأخیر. تَلکُّؤ. || قسطی از دین را بموعد ندادن. || ... زن، حیض را دیر کردن. || در تداول عوام، بلغت اهریمنی، زادن. زائیدن. تولید کردن : سه بچه پس انداخته است. سه تا کره پس انداخته است. پس انداز. [پَ اَ] (ن مف مرکب) ذُخر. ذخیره. پس افکند. پس اوگند. یخنی. نهاده. چیز نهادن کرده. اندوخته. الفغده. دست پس. پس دست. پستائی. -صندوق پس انداز(1)؛ صندوقی که در آن نقد حاصل از صرفه جوئی در خرج نهند. . (فرانسوی) (1) - Caisse d'epargne