پس اندوز

«لغت نامه دهخدا»

[پَ اَ] (ن مف مرکب)پس اندوخته. پس انداز :
گر ملک فریدونت پس اندوز بود
روزت ز خوشی چو عید نوروز بود
در کار خود ار بخواب غفلت باشی
ترسم که چو بیدار شوی روز بود.
وزیر سلطان طغرل بن ارسلان بن طغرل (از تاریخ گزیده).
پس اوفتادن.
[پَ دَ] (مص مرکب)رجوع به پس افتادن شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر