پس کردن

«لغت نامه دهخدا»

[پَ کَ دَ] (مص مرکب) بعقب گذاردن. طی کردن. پیمودن :
راهی دراز و دور ز پس کردم ای ملک
تا من بکام دل برسیدم بدین مکان.فرخی.
|| کنار زدن. یکسو کردن.
-پس کردن برگها و خاشاک را از روی آب -و غیره.؛
-پس کردن لحاف از رو.؛
- پس کردن مردم را برای پیش رفتن.؛
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر