«لغت نامه دهخدا»
[پُ گَ] (ص مرکب) مستظهر. معتمد. مُتکی : بدانکه منزلت تو نزد امیرالمؤمنین منزلت راست گوی امین است نه گمان زده تهمت ناک، چرا که امر حکومت را بتو سپرده و پشت گرم شد بتو نه بر تو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص313). - پشت کسی را گرم داشتن؛ مدد کردن به وی. یاری و مددکاری کردن به او. امداد : نه هم پشتی که پشتم گرم دارد.نظامی. - پشت گرم بودن؛ مستظهر بودن : فریب چون گل رعنا نمیخورم زنهار در این چمن که مرا پشت از خزان گرم است. سلیم (از فرهنگ ضیاء). پشت گرمی. [پُ گَ] (حامص مرکب)اعتماد. مظاهرت. قوی پشتی. استظهار. اطمینان : کرا پشت گرمی ز یزدان بود همیشه دل و بخت خندان بود.فردوسی. هم ایدر مرا پشت گرمی بدوست که هم پهلوانست و هم شاه دوست. فردوسی. مرا پشت گرمی بد از خواسته بفرزند بودم دل آراسته.فردوسی. || مددکاری و تقویت. (غیاث اللغات). امداد. یاری کردن : خورشید جودت ار نکند پشت گرمئی سرما کند شمار من از کشتگان برف. کمال اصفهانی (از فرهنگ ضیاء). پشت گلی. [پُ تِ گُ] (ص مرکب) رنگ سرخ کم رنگ. رنگی چون رنگ پشت برگ گل سرخ. سرخ روشن. گلی روشن. صورتی. آلا. آل. || کرمی است در آمریکا و مصر و هندوستان که بزراعت پنبه خسارت وارد میسازد.