«لغت نامه دهخدا»
[پَ لَ دَ / دِ] (ص) تخم مرغ و میوه ای که درون آن گندیده و ضایع شده باشد. (برهان قاطع). و گویند مرغ بیضه ای را پلغده کرد؛ یعنی گنده کرد و بچه نیاورد. پوسیده و درهم شده. (فرهنگ رشیدی): دو خایه گنده(1) پلغده شده هم اندر وقت شکست و ریخت همانجا سپیده و زرده. سوزنی. غَرقلَه؛ پلغده گردیدن تخم مرغ و خربزه. (منتهی الارب). (1) - ن ل: کرده.