«لغت نامه دهخدا»
[حَ قَ / قِ] (اِ مرکب) طباخان ولایت (ایران) پیاز را حلقه حلقه کرده می پزند. وحید در صفت طباخ: دارم چشمی به روی جانان چون چشم پیازحلقه حیران.(آنندراج). ط پیازداغ. (اِ مرکب) پیاز خرد بریدهء در روغن سرخ کرده. پیاز بقطعات کوچک و خرد بریده و بر روغن سرخ کرده. پیاز روغن.