«لغت نامه دهخدا»
[یَ / یِ] (ق مرکب) مقابل سپس رویه: قبیل؛ آنچه پیش رویه فرود آرد ریسنده از ریسمان، و دبیر، آنچه سپس رویه آرد وقت رشتن. (منتهی الارب)(1). (1) - القَبیل؛ ما اقبلت به المرأه من غزلها حین تفتله. (اقرب الموارد).