«لغت نامه دهخدا»
(حامص مرکب) حالت و کیفیت شخص در پیشگاه. جلوس در پیشگاه. پیشگهی. || مقام نخستین. مرتبهء بلند ریاست. شاهی : نخستین کیومرث آمد بشاهی گرفتش در بگیتی پیشگاهی. مسعود مروزی. ترا بر سراندیب شاهی دهم بهند اندرت پیشگاهی دهم.اسدی. تو جفت عزیزی و شاهی تراست بمصر اندرون پیشگاهی تراست. شمسی (یوسف و زلیخا). این علم اگر حاضر است پیشت یزدان بتو داده ست پیشگاهی.ناصرخسرو. بسی کسی که بر امید پیشگاهی درمانده بخواری و پیشکاری.ناصرخسرو. شادی و جوانی و پیشگاهی خواهی و ضعیفی و غم نخواهی. ناصرخسرو. || (ص نسبی) آنچه روزه دار در وقت افطار خورد. مقابل سحرگاهی. (آنندراج).