«لغت نامه دهخدا»
[نِ] (نف مرکب) که پیش نشیند، آنکه در صدر جلوس کند : پیشگاه ستم عالم را داور پیش نشین بایستی.خاقانی. || آنکه در برابر و نزدیک جا گیرد، و در پیش کسی یا چیزی نشیند : پروانه که نور شمع افروخت چون پیش نشین شمع شد سوخت.نظامی. || (در زایمان) دایه. پازاج. (جهانگیری). ماما. قابله. مام ناف. ماماچه که هنگام زادن زنان حامله را در پیش نشیند و اعانت کند. (آنندراج).