تاریخ جلالی

«لغت نامه دهخدا»

"[خِ جَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) مبدأ تاریخی که به امر ملکشاه سلجوقی در ایران ایجاد شد. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمهء تاریخ آرد: و از آن جمله تاریخ ملکی است که بتاریخ جلالی نیز نامیده میشود و این تاریخ بوسیلهء هشت تن از دانشمندان به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی وضع شده است که دستور داد تقویم را از رسیدن شمس به آغاز حمل شروع کنند، سالهای تواریخ مشهور با این تاریخ مطابقت نداشت از این رو این تاریخ را وضع کردند تا انتقال شمسی به اول حمل همیشه نخستین روز سال ایشان باشد و نام ماههایش همان نام ماههای یزدگردی بود با این فرق که با کلمهء جلالی مقید شده بود، ابتدای این تاریخ روز جمعه بود و هنگام وضع این تاریخ نزول آفتاب در اول حمل در هیجدهم فروردین ماه قدیم بود که آنرا اول فروردین ماه جلالی حساب کردند و این هیجده روز را کبیسه قرار دادند، از این روست که گفته میشود مبدأ تاریخ ملکی کبیسهء ملکشاهی است و مبدأ این تاریخ 163173 روز بعد از مبدأ تاریخ یزدگردی است. (کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج1 ص66). دائره المعارف اسلامی در ذیل کلمهء جلالی آرد: جلالی، یعنی «التاریخ الجلالی» در فارسی «تاریخ جلالی» = «تقویم جلالی»(1) یا «تاریخ ملکی» و آن بنام سلطان جلال الدین ملکشاه بن الپ ارسلان سلجوقی نامیده شده وی در 467 ه . ق. (1074-1075 م.) دستور داد گروهی از منجمین را برصدخانه ای که جدیداً بنا کرده بود (ولی بطور دقیق معلوم نیست در کجا واقع بود و بین شهرهای اصفهان و ری و نیشابور شک دارند) احضار کرد، ازجملهء آنان شاعر و ریاضی دان بزرگ عمر بن ابراهیم الخیامی بود و آنان را مأمور اصلاح تقویم قدیم ایران و تطبیق آن با نتایج ترصد و محاسبات نجومی کرد. تقویم ایرانی آن زمان (تاریخ یزدگردی) بر پایهء ذیل قرار داشت:
سال دارای دوازده ماه سی روزی بود و با پنج روز کسری («المسترقه»، فارسی «اندرگاه») که به هشتمین ماه (آبان) اضافه میگردید، مانند روزی که بماه فوریه می افزایند(2) ولی چون هر سال دارای 365 روز و یک چهارم است در هر چهار سال یک روز خطا ایجاد میشد، و بدین طریق در هر 120 سال یک ماه خلاف روی میداد، برای جبران آن در هر 120 سال یک ماه اضافه می کردند بدینگونه که در سال صدوبیستم سالی 13ماهه داشتند. در این تقویم که پس از فتح عرب تقویم مسلمین جای آن گزینش گردید سهو و خطا همانگونه که در تقویم یولی(3) وجود داشت موجود بود، ولی تقویم ایرانی نسبت به تقویم یولی در مرتبهء مادون قرار دارد زیرا تقویم یولی در هر چهار سال یک بار تصحیح میشد اما تقویم ایرانی در هر 120 سال تصحیح میگردید. بطور دقیق نمیتوان دانست که تغییراتی که منجمین جلال الدین داده اند چه بوده است، فقط این نکته مورد اتفاق است که آنان دوازده ماه سی روزی را با نام��ای قدیمی بکار بردند و خمسهء مسترقه را بر ماه دوازدهم اسپندارمذ(4) ، در عربی اسفندارمذ(5) افزودند و از طرف دیگر هر چهار سال روز ششمی اضافه میکردند (ما بطور دقیق نمیدانیم کی، ولی احتما بعد از خمسهء مسترقهء سال). درباب تعیین دورهء نجومی مورد بحث که در پایان آن تقویم مزبور میبایست مجدداً با حقیقت موافقت داشته باشد، دو روایت وجود دارد که هیچکدام روشن نیست: طبق زیج الغ بیک (متوفی بسال 1446 م.) هنگامی که این افزایش (یک روز پس از هر چهار سال) شش یا هفت بار تکرار میشد جز در پنجمین سال (بجای سال چهارم) محلی برای افزایش نمی ماند. طبق قول قطب الدین الشیرازی (متوفی بسال 1311 م.) این افزایش در هر پنج سال، پس از هفت یا هشت بار افزایش در هر چهار سال انجام میشد.
این افزایش را که بنحو دیگر انجام مییابد نمی توان درک کرد مگر آنکه مانند «ایدلر»(6) و سایر دانشمندان برای دانستن آن از آغاز این مبدأ تاریخ جدید شروع نمود، بدین طریق که: چهارمین، هشتمین، دوازدهمین، شانزدهمین، بیستمین، بیست وچهارمین سال (و همچنین بقول قطب الدین شیرازی بیست وهشتمین) که سالهای کبیسه دار 366روزه باشد و سپس فقط بیست ونهمین سال (یا بقول قطب الدین شیرازی سی وسومین) دوباره کبیسه آغاز میشد، آنگاه سی وسومین، سی وهفتمین، چهل ویکمین، چهل وپنجمین، چهل ونهمین، پنجاه وسومین، پنجاه وهفتمین و سپس فقط شصت ودومین (بقول قطب الدین شیرازی سی وهفتمین، چهل ویکمین، چهل وپنجمین، چهل ونهمین، پنجاه وسومین، پنجاه وهفتمین، شصت ویکمین، شصت وپنجمین، آنگاه فقط هفتادمین). این دوره از آن پس بهمین طریق تکرار میشد، طبق محاسبهء الغ بیک، افزایش وضع بهتری پیدا کرد بدین نحو که هر 26 سال 15 روز می افزودند، بدین طریق بطور متوسط هر سال 241935/365 روز بود (عدد کام دقیق 2422/365 می باشد) که در هر 3770 سال یک روز خطا میشد در صورتی که در تاریخ گرگوری در هر 3330 سال یک روز خطا میشود. تقویم جلالی برخلاف تصور «ایدلر»(7) که می پنداشت تاریخ مسیحی دقیق تر از تاریخ جلالی است، تاریخ جلالی اندکی دقیق تر از تاریخ مسیحی می باشد زیرا تاریخ ایدلر در دورهء متوسط یک سال شمسی عدد قوی در حدود 2 دقیقه انتخاب کرد. از طرف دیگر «ایدلر» حق دارد که تاریخ جلالی را مورد انتقاد قرار دهد از این جهت که بسیار پیچیده و معقد است. مع ذلک از طرف دیگر عمل تقسیم بتساوی با این تاریخ خیلی سریع تر است تا با تاریخ «گرگوری»، چه باید دانست که 26 سال بجای 400 است. اگر قول قطب الدین شیرازی دقیق باشد میبایست در هر 70 سال 17 روز اضافی منظور گردد که بر اثر آن در هر سال رقم متوسط 24285/365 روز بدست می آید و بالنتیجه در هر 1540 سال یک روز اشتباه حاصل میشود.
«ل. آ. سدیلو»(8) در ترجمهء مقدمه بر جداول الغ بیک، خواسته است ارزش بیشتری برای تاریخ جلالی قائل شود، اما این نارواست: او یک دورهء 161ساله را با 39 روز اضافی پایه قرار داد و آن رقم متوسط 242235/365 روز را بهر سال میدهد، می توان گفت که تقریباً در هر 28000 سال فقط یک روز خطا ایجاد میگردد. درست است که بهر 161 سال تقویم ایرانی 39 روز افزوده میشود ولی این رقم سالها یک دورهء کامل را تشکیل نمیدهد. دورهء کامل نمیگردد مگر با سومین، شصت ودومین یا صدوهشتادوششمین سال، و 25 سالی که پس از 161 سال آیند با 6 روز افزودنی حساب شوند و درنتیجه خطای بیشتری را نشان میدهند. سالنامهء انجمن ریاضیون و منجمین پاریس (1851 م.)(9) و بعد از آن عدهء بسیاری از منجمین معاصر، در تقویم ایرانی بیک دورهء 33ساله با 8 روز افزودنی برخوردند و درنتیجه این محاسبه از همهء محاسباتی که تاکنون اظهار شده بود دقیقتر میباشد یعنی منتهی در هر 5000 سال تقریباً یک روز خطا ایجاد میگردد. این دوره را بدینگونه می توان بدست آورد که در هر چهار سال یک روز افزوده شود و این عمل هفت بار متوالی انجام گیرد و افزایش هشتمین بار در پایان فقط در پنجمین سال عمل گردد ولی این امر را نمیتوان از قول الغ بیک و همچنین قطب الدین تا آنجا که ما اطلاع داریم استنتاج کرد؛ اما غیرممکن نیست که در مطالب منقولهء این دو دانشمند اشتباهاتی رخ داده باشد که لازمست بدین صورت تصحیح گردد:
«هنگامی که این افزایش از 6 تا 8 بار تکرار شود» بجای «از 6 تا 7 بار» یا «از 7 تا 8 بار». باید دانست که در فارسی ارقام هفت «7» و هشت «8» بسهولت با هم مشتبه میشود همان طور که در عربی، علائم عددی «6» و «7» (حروف «و» و «ز») با هم مشتبه میشوند. بدین طریق 16 روز افزودنی در هر 66 سال حاصل شود، چنانکه 8 روز در هر 33 سال بدست می آید. فقط معلوم نمیشود که چرا منجمین ایرانی این راه سردرگم را انتخاب کرده اند در حالیکه می توانستند بطریقهء ساده تری بهمین نتیجهء دقیق برسند. ولی باید این را هم بدانیم که در جدول ملحق به مقدمهء الغ بیک برای مجموع ایام سنوات، از یک تا 1000 سال، بهتر مناسب است که در هر 33 سال 8 روز افزودنی باشد تا در 62 سال 15 روز افزودنی محاسبه شود.
«گینزل»(10) فرضیهء دیگری را که «ماتزکا»(11)بیان کرده یاد می کند: هفت دورهء 33ساله ترتیب داده شده است که هر یک محتوی 89 روز افزودنی با یک دورهء 37ساله دارای 9 روز افزودنی است که جمعاً 65 روز اضافی در هر 268 سال خواهد شد. بدین طریق رقم متوسط 242537/365 روز در سال بدست می آید، و این رقم تا پنجمین عدد اعشاریی که الغ بیک ذکر میکند موافقت دارد. منجمین ایرانی اولین روز اولین سال را مانند شروع مبدأ تاریخ جدید دهم رمضان 471 ه . ق. برابر با 15 مارس 1079 م. قرار دادند، یعنی روزی که آفتاب وارد برج حمل میشود، منابع موجود نشان نمیدهند که هرگز این مبدأ تاریخی جدید در ردیف مبدأ تاریخی اسلامی عم بکار برده شده باشد و همچنین معلوم نیست که تا چه مدتی مورد توجه دقیق بوده است ولی «ایدلر»(12) می گوید که سعدی شاعر (متوفی بسال 1263 م.) در کتاب گلستان خود از ماه اردیبهشت جلالی، یعنی ماه دوم سال جلالی (از اواسط ماه آوریل تا نیمهء ماه مه) مانند بهترین اوقات سال یاد می کند. (از دایره المعارف اسلامی ذیل کلمهء جلالی صص 1034 - 1035).
تقی زاده در گاه شماری آرد: ... بودن نوروز در اعتدال ربیعی و شروع سال از اول بهار از مآثر ملکشاه سلجوقی (465 - 485 ه . ق.) واضع تاریخ جلالی یا ملکی و منجمین مشاور او که از آنجمله عمر خیام و حکیم لوکری و میمون بن نجیب واسطی و ابوالمظفر اسفزاری و غیرهم بودند، می باشد(13) و پیش از این تاریخ، نوروز سیار بود و تقریباً هر چهار سال یک روز نسبت بسال شمسی حقیقی جلوتر میافتاد زیرا که سال ایرانی 365 روز تمام و بدون کسر اضافی حساب می شد (دوازده ماه سی روزه و پنج روز معروف بخمسهء مسترقه) و چون سال شمسی حقیقی(14) کسری علاوه دارد و با کسور اعشاری قریب 2422/365 روز است لهذا سال ایرانی در هر چهار سال یک روز و یا بطور دقیق تر در هر 128 سال 31 روز نسبت بسال شمسی حقیقی فرق میکند یعنی کمتر است(15) و بهمین جهت آنچه خبر از این ماه و سال ایرانی در تواریخ قدیمه داریم، همیشه سیار بوده و قدیمترین خبر ما(16)آنست که در سال جلوس یزدگرد سوم (آخرین پادشاه آن سلسله) در 263 م. و 11 هجری نوروز اول فروردین ماه در 16 حزیران (ژوئن) رومی(17) یعنی در روز نودویکم از اول بهار واقع بوده است(18). (گاه شماری صص3-4). و باز در شرح تاریخ جلالی آرد:... ظاهراً مهمترین و تا حدی رایجترین اصلاحی که در ایران بعد از اسلام بعمل آمده(19) همانا ایجاد تاریخ جلالی (یا ملکی) بود که ملکشاه سلجوقی در سنهء 471 ه . ق. وقتی که اعتدال ربیعی در 19 فروردین ماه قدیم واقع بود تأسیس نموده و اول سال را در اول حمل (روز اول بهار) قرار داد(20) و بهمین جهت نوروز که تا آن وقت در سال شمسی سیار بود ثابت گردانیده و بنوروز سلطانی معروف شد و برای ثابت نگه داشتن آن در سال شمسی بنابر معروف کبیسهء دقیقی برقرار کردند که از کبیسهء گریگوری هم دقیق تر بوده است. و در حاشیهء 335 آرند: در مبدأ تأسیس این عمل روایات مختلف است، تاریخ معمولی جلالی که فع در تقویم ها متداول است و امسال (1314 ه . ش.) سال 857 آنست قطعاً باید از سنهء 471 (مطابق 457 ه . ش.) شروع شده باشد (چنانکه در زیج گورکانی الغ بیک و غیره مبدأ را ده رمضان 471 ه . ق. ضبط کرده اند) ولی روایات دیگر در مآخذ مختلفه و از آن جمله در همان زیج الغ بیک بنابر قولی مبدأ را پنج شعبان 468 ه . ق. ذکر کرده اند، و «ابن الاثیر» در کتاب تاریخ خود آن را در سنهء 467 ه . ق. ثبت می کند و «ابوالفداء» نیز همین تاریخ را ذکر نموده است، و همچنین زیج سنجری ت��لیف عبدالرحمن خازنی که ظاهراً اقدم مآخذ است صدور امر سلطانی در هشتم ماه رجب از سنهء 467 (که مطابق نوروز فرس میشود) ذکر می کند (نسخهء واتیکان ورق 105 و 122- اگرچه در ورق 105 عدد روز شبیه بشکل حرف «ی» یعنی 10 خوانده میشود ولی عبارت ورق 122 که حرف «ح» در آن ثبت شده صحیح تر بنظر می آید) ولی مبدأ «تاریخ سلطانی» را که «مدخل سنه الامر العالی» می نامند در جای دیگر (ورق 58) در 447 یزدگردی و 1389 رومی (یعنی اسکندری) و 485 عربی ثبت می کند. رقم اخیر قطعاً اشتباه کاتب است و مقصود از دو عدد دیگر هم عدد کامل بی کسور است که اگر کسور بر آنها اضافه شود مطابق سنهء 448 یزدگردی و 1390 اسکندری می شود که مراد همانست. چنانکه در نسخهء لندن از همان زیج (or.6669) که در سنهء 620 ه . ق. استنساخ شده و در ورق 33.b گوید که: «ما مدخل سنهء امر عالی را اص تحویل کردیم و برای سال عربی 470 «رمدبک» و برای سال فارسی 447 «ح کامد» و برای سال رومی «فسه کامد» و برای جمعات «هاهااست» که تفسیر آن چنین میشود: 56 دقیقه از روز 245 از سال 471 (که مطابق جمعهء 9 رمضان آن سال میشود) و 8 ساعت و 29 دقیقه و 36 ثانیه از روز 19 (یعنی 19 فروردین) از سال 448 یزدگردی و روز 166 (یعنی 15 مارس) از سال 1390 رومی (یعنی 1079 م.) و روز جمعه (ها بجای علامت صفر است). این هر سه تاریخ در روز کام با هم مطابقت دارد ولی در ساعت (که ظاهراً مقصود ساعت تحویل آفتاب بحمل بر طبق استخراج آن زمان است) اگرچه در سال عربی از طلوع آفتاب و در سال ایرانی و رومی از نصف شب هم بگیریم باز کام موافقت نمیدهند و اندکی اختلاف دارد که اگر خطای کتابت نباشد حل آن مشکل است.
در زیج ایلخانی خواجه نصیرالدین طوسی نیز (نسخهء لندن Add.7698) در جدول مدخل سالهای ملکی ناقصه سال اول را مطابق 448 یزدگردی (تمح) و 19 فروردین و روز جمعه در دقیقهء 17 از حمل ثبت می کند. همچنین در شرح کتاب «المختصر فی علم التنجیم و معرفه التقویم» نصیرالدین طوسی به عربی که اسم مؤلف معلوم نیست (نسخهء خطی برلن) نیز گوید که در سنهء 471 سال را کبیسه کردند. در آنچه «توماس هاید» از «محمودشاه قولجی» که ظاهراً در اواخر قرن نهم هجری نوشته عیناً نقل کرده، مشارالیه مبدأ تاریخ را «روز آدینه مطابق نهم رمضان سنهء 471 و پانزدهم آذار رومی سنهء 1390 اسکندریه و موافق نوزدهم فروردین ماه قدیم سنهء 448 یزدجردیه» می نویسد (...) توجیه این اختلاف سهل نیست و آنچه سدیلو(21) در حواشی خود بر متن زیج الغ بیک (چ پاریس 1847 م.) و حواشی خود بر ترجمهء فرانسوی همان زیج (چ پاریس 1853 م.) ادعا کرده که: «اولین کبیسهء خماسی (یعنی کبیسه ای که بجای سال چهارم که معمو بایستی بعمل آید در سال پنجم بعمل آمده) در سنهء 472 ه . ق. واقع شده و لهذا اولین سال از چهار سال بسیط (غیرکبیسه) که قبل از چنین سال کبیسه خماسی واقع شده اند یعنی سا�� 468 مبدأ شمرده است و الغ بیک این نکته را ملتفت نشده و به این جهت اظهار عجز از حل اختلاف تاریخ کرده» نیز اگرچه مقدمات آن صحیح است نتیجهء آن که میگیرد کام شافی بنظر نمی آید. در بعضی مآخذ (مث قطب الدین شیرازی در «نهایه الادراک فی درایه الافلاک» که ظاهراً در سنهء 675 ه . ق. برای شمس الدین محمد بن بهاءالدین محمد جوینی وزیر معروف سلاطین مغول تألیف شده نسخهء خطی برلن و همچنین در کتاب دیگر خود «تحفهء شاهیه» نسخهء خطی برلن و شرح ملا مظفر گنابادی بر «بیست باب» تألیف عبدالعلی بیرجندی چ تهران) اولین روز سال جلالی را 18 فروردین ماه قدیم نوشته اند و اگر این تطبیق صحیح باشد مبدأ تاریخ مطابق قول ابن الاثیر و عبدالرحمن خازنی سنهء 467 باید بوده باشد چه فقط در آن سال روز 18 فروردین مطابق روز اول حمل بوده (که مطابق 15 مارس رومی بوده و تحویل آفتاب بحمل در اصفهان که مقر ملکشاه بوده در حدود هفت ساعت و 22 دقیقهء صبح یعنی یک ساعت و کسری از روز رفته واقع شده است). در سال 468 روز 18 فروردین مطابق 14 مارس رومی بوده و تحویل بحمل در اصفهان قریب یک ساعت و ده دقیقه از ظهر رفته واقع شده و بنابراین فردای آن روز یعنی روز نوزدهم فروردین روز اول حمل محسوب میشده است. در سنهء 471 نیز تحویل قریب 20 دقیقه بعد از طلوع آفتاب روز 15 مارس رومی بوده ولی آن روز 19 فروردین قدیم بود نه 18. البته این اوقات تحویل آفتاب بحمل بر طبق رصدهای حالیه است مع ذلک فرق ارصاد قدیمه با رصدهای کنونی به آن درجه ای فاحش نیست که در نتیجه فرق کند. برای حل اختلاف روایات می توان حدس زد که صدور حکم سلطانی و برقرار کردن اول سال در روز اول حمل در 18 فروردین ماه قدیم سنهء 444 یزدگردی و هشتم رجب از سال 467 ه . ق. واقع شده ولی تأسیس تاریخ که امر جداگانه است یعنی مبدأ تاریخ جلالی از سال 471 ه . ق. بوده است که روز 19 فروردین قدیم با نهم رمضان مطابق بوده، والله اعلم. مشکل تر از موضوع مبدأ تاریخ جلالی مسألهء ترتیب و کیفیت کبیسه در آن است، در این باب از دو قرن به این طرف بحث زیادی شده و «گولیوس»(22) در حواشی خود بر کتاب سابق الذکر «الفرغانی»(23) و «وایدلر»(24) و «بیلی»(25) و «مونتوکلا»(26) و «سدییو»(27) و «ایدلر»(28) و «ماتزکا»(29) و «گینزل»(30) و «سوتر»(31) و غیرهم در حل آن سعی نموده اند لیکن تاکنون حل شافی که مستند بمأخذ صریحی باشد پیشنهاد نشده است. نصیرالدین طوسی در زیج ایلخانی و قطب الدین شیرازی در کتاب «نهایه الادراک» گفته اند که پس از هفت یا هشت مرتبه کبیسهء رباعی یک بار کبیسهء خماسی واقع میشود یعنی در عین آن که هر چهال سال یک روز کبیسه گرفته میشود فقط بجای سال سی ودوم سال سی وسوم و یا بجای سال سی وششم سال سی وهفتم کبیسه میشود (یعنی 366 روز شمرده میشود) ولی الغ بیک در زیج خود کبیسه�� خماسی را پس از شش یا هفت بار دانسته یعنی بجای سال بیست وهشتم سال بیست ونهم یا بجای سال سی ودوم سال سی وسوم کبیسه اجرا میشده و «میرم چلبی» (متوفی در سنهء 931 ه . ق.) نوهء قاضی زاده رومی معروف در شرحی که بر زیج الغ بیک در سنهء 904 ه . ق. نوشته و معروف است به «دستورالعمل فی تصحیح الجدول» (نسخهء برلن) گوید که در هر 1440 سال 349 سال کبیسه باشد و از این جمله نیز 305 بار کبیسهء رباعی و 44 بار کبیسهء خماسی است و باز از این 44 بار کبیسهء خماسی 41 مرتبهء آن پس از هفت بار کبیسهء رباعی است (یعنی در سال سی وسوم) و سه مرتبه پس از شش بار کبیسهء رباعی (یعنی در سال بیست ونهم) و قول مؤلف زیج ایلخانی را که گاهی پس از هشت بار کبیسهء رباعی یک بار کبیسهء خماسی آید رد کرده و غیرممکن دانسته است، بقول «سدیلو» بعضی فرض کرده اند که مقصود الغ بیک از عبارت «پس از شش یا هفت بار» آنست که متوالیاً و مرتباً یک بار کبیسهء خماسی پس از شش مرتبه کبیسهء رباعی (یعنی در سال بیست ونهم) و بار دیگر پس از هفت مرتبه کبیسهء رباعی (یعنی در سال سی وسوم) می افتد و از این قرار در هر 62 سال 15 سال کبیسه بوده، و بعضی دیگر همهء کبیسه های خماسی را پس از هفت بار کبیسهء رباعی فرض کرده اند (مانند «وایدلر»)، و خود «سدیلو» بر آنست که کبیسهء خماسی یک مرتبه پس از شش بار کبیسهء رباعی و چهار مرتبه پس از هفت بار کبیسهء رباعی می آمده است یعنی 39 کبیسه در هر 161 سال. «سوتر» در مقالهء خود در دایره المعارف اسلامی (مادهء جلالی) تصور کرده که مقصود قطب الدین از «هفت یا هشت بار» هفت و هشت بار متوالی مرتب است یعنی 17 کبیسه در 70 سال. «ماتزکا» (بنقل «گینزل» از او) تصور کرده که در 268 سال 65 کبیسه وجود داشته است به این طریق که یک دورهء 33ساله و هفت دورهء 37ساله فرض کرده که از این هشت دورهء سومی 33ساله و باقی 37ساله بوده و دورهء بزرگ 268ساله از سال دوم تاریخ جلالی شروع میشده. در زیج ایلخانی نصیرالدین طوسی (نسخهء برلن و نسخهء موزهء بریطانی لندن) جدولی برای کبائس سیصد سال جلالی ثبت کرده که در آن سال دوم کبیسه است و پس از آن چهار سال بچهار سال باز کبیسه است (یعنی سالهای 6، 10، 14، 18 و هکذا تا آخر) بجز سالهای 31 و 64 و 79 و 130 و 163 و 192 و 225 و 291 کبیسهء خماسی هستند (اگرچه نسخهء برلن سالهای 241 و 242 را هم پشت سرهم کبیسه ثبت کرده و بالعکس سال کبیسهء بعد از سال 245 در آن جدول سال 253 است یعنی با هشت سال فاصله و در نسخهء لندن سال 244 و 249 نیز بین 225 و 258 باز کبیسه قلمداد شده اند در صورتی که بقاعده بایستی سال 245 کبیسه باشد لکن ظاهراً این فقرات همه ناشی از اشتباه نساخ است). حسن بن حسین بن شهنشاه سمنانی (؟) که در سنهء 796 ه . ق. شرحی بر زیج ایلخانی نوشته (نسخهء لندن Add.11636) جدول سیصدسالهء زیج مزبور را تا سال 443 جلالی تکمیل کرده و بنابر آن کبیسه های خماسی بعد از 291 سالهای 320 و 353 و 386 و 419 است که چنانکه دیده میشود اولی پس از شش مرتبه کبیسهء رباعی است و باقی پس از هفت مرتبه کبیسهء رباعی یعنی یک دورهء 29ساله و سه دورهء 33ساله. در زیج سنجری عبدالرحمن خازنی (که ظاهراً کمی بعد از سنهء 532 تألیف شده) دورهء کامل کبائس سنین سلطانی یعنی جلالی را 220 سال میشمارد که در آن 53 کبیسه است و از این 53 کبیسه هشت کبیسه خماسی است و چهل وپنج کبیسه رباعی است لکن از ترتیب و تقسیم کبیسه های خماسی در 220 سال قاعده ای بدست نمیدهد و فقط قاعدهء کلی که برای پیدا کردن سال کبیسه و سال بسیط ذکر می کند آنست که بر عدهء سالهای ملکی 172 افزوده و حاصل جمع را در 53 ضرب و حاصل ضرب را بر 220 تقسیم باید کرد، اگر باقی کمتر از 53 باشد آن سال کبیسه است والاّ بسیط است (یعنی 365روزه است). اضافه 172 سال ظاهراً برای آنست که چون برای مبدأ دوره باید سالی را انتخاب و اختیار کرد که در روز اول فروردین تحویل آفتاب بحمل مقارن ظهر یا جزئی زمانی قبل یا بعد از آن باشد لذا شاید بحساب مؤسسین دورهء 220ساله چنین حالتی در 172 سال قبل از مبدأ تاریخ جلالی یعنی در حدود 276 یزدگردی واقع شده بوده است و بنابراین مبدأ را از آنجا گرفته اند و در واقع مبدأ تاریخ جلالی سال یکصدوهفتادوسوم دورهء 220ساله بوده است. عجب آنکه این دورهء 220ساله با 53 روز کبیسه درست درمی آمد که طول سال 365 روز و پنج ساعت و 46 دقیقه و 54 ثانیه و 32 ثالثه و 43 رابعه و 39 و کسری خامسه باشد، در صورتی که زیج سنجری (نسخهء لندن ورق 33a.) تصریح دارد بر اینکه سنهء شمسیه معادل است با شسه مدکدک لومر که 365 روز و 5 ساعت و 45 دقیقه و 44 ثانیه و 14 ثالثه و 18 رابعه و 44 خامسهء زمانی میشود و بنابراین کسور متراکمه در 220 سال فقط بالغ بر 52 روز و 19 ساعت و قریب 42 دقیقه میشود و اگر دورهء 220 سال اتخاذ شود در قریب هر 1230 سال یعنی پنج دوره و کسری یک روز اضافه می آورد. اگر واقعاً بایستی دوره را 220 سال بر طبق نص زیج معتبر سنجری فرض بکنیم البته ممکن بود که آنرا بسه دورهء 25ساله و پنج دورهء 29ساله تقسیم کرد یعنی سه مرتبه کبیسهء خماسی هر یک بعد از پنج کبیسهء رباعی و پنج مرتبه کبیسهء خماسی هر کدام بعد از شش کبیسهء رباعی قرار داده شود و اگر میزان طول سال شمسی را که زیج سنجری ثبت کرده اساس بگیریم ممکن بود همهء کبیسه های خماسی را بعد از پنج مرتبه کبیسهء رباعی قرار داد یعنی همیشه از کبیسهء سال بیستم (با ابتدا از اول دوره که البته باید در سالی باشد که تحویل آفتاب بحمل در حوالی ظهر بوده باشد) بسال بیست وپنجم بگذرند و کبیسهء خماسی در آن سال اجرا شود و بعباره اخری در هر 25 سال یک کبیسهء خماسی بعمل آید که به این طریق بسیار دقیق می شد و فقط در قریب هر 10400 سال یک روز خطا پی��ا می کرد لکن حرف در اینجاست که هیچکدام از این تقسیمات مطرد اتخاذ نشده است و نگارنده تصور می کند که حقیقت مطلب آنست که در تاریخ ملکشاهی اص قاعدهء مطردی برای نوبت کبیسهء خماسی نبوده است و برای هر سال منجمین از روی زیجی یا نتیجهء رصدی که اساس تاریخ مزبور بوده موقع تحویل آفتاب را بحمل حساب و استخراج بایستی بکنند و اگر در سال منظور در روز سیصدوشصت وششم آفتاب در نصف النهار در حمل بوده آن روز را اول سال نو و آن سال را بسیط (یعنی عادی و غیرکبیسه) میشمردند والاّ روز بعد یعنی روز سیصدوشصت وهفتم نوروز و آن سال (یعنی سال منقضی) کبیسه محسوب میشد (یعنی سال کبیسه دار) و بنابراین غالباً در هر چهار سال یک بار تحویل شمس بحمل بعدازظهر روز سیصدوشصت وششم و علیهذا نوروز در روز سیصدوشصت وهفتم واقع میشد لکن در بعضی اوقات استثناءً چنان پیش می آمد که در موقع معمول کبیسه یعنی سال چهارم بعد از کبیسهء سابق باز تحویل آفتاب هنوز اندکی قبل از ظهر می افتاده و بنابراین آن سال را کبیسه نشمرده و سال آینده (یعنی سال پنجم) را کبیسه می گرفتند و این فقره یعنی عدم وجود قاعده از جدول کبائس سالهای ملکی در زیج ایلخانی نیز که تحت هیچ قاعدهء مطردی نمیآید استخراج و استنباط میشود، چه چنانکه مذکور گردید در سیصد سال هفت کبیسهء خماسی 33ساله و یک کبیسهء خماسی 29ساله و یک دورهء نامعلوم (یعنی دورهء اولی که معلوم نیست اولین کبیسهء آن رباعی بوده یا خماسی) وجود دارد و فقط با حساب بسال مطابقت دارد چنانکه مبنای ترتیب سال شماری فعلی در ایران نیز بر همانست و بهمین جهت است که بر طبق همین جدول در موقع نهمین کبیسهء خماسی و هفتادویکمین کبیسه از مبدأ تاریخ یعنی سال 291 بر فرض آنکه میزان کسر سال را مطابق خود زیج مزبور 5 ساعت و 49 دقیقه بگیریم در کل مدت 291 سال فقط درست یک ساعت اختلاف با حساب حقیقی حاصل میشود.
همچنین از بیانات صریح قطب الدین شیرازی در کتاب سابق الذکر وی، و عبدالعلی بیرجندی در شرح زیج الغ بیک (نسخهء خطی برلن) این معنی (یعنی عدم وجود قاعدهء مطرد) بطور واضح مستفاد میشود، چه هر دو تصریح بر این کرده اند که تعیین موقع کبیسهء خماسی فقط به استقراء ممکنست. قطب الدین گوید: «... و لان الکسر الزاید اقل من ربع بقیل فتکون الکبیسه التی یجعلونها فی کل اربع سنین یوماً من یوم فحینئذ قد یتفق فی بعض الاوقات ان تکون الکبیسه بعد خمس سنین و ذلک انما یتفق بعد اربع سنین سبع مرات او ثمان مرات و هذا انما یعرف بالاستقراء و کذلک معرفه اوائل سنی التاریخ». و بیرجندی گوید: «... و به استقراء معلوم توان کرد که کبائس رباعیهء متتالیه در کدام زمان شش خواهد بود یا هفت». و البته تا میزان کسر سال برحسب عقیده و حساب عقیده و حساب منجمین ملکشاه در دست نباشد نمی توان گفت چند دورهء 29ساله یا 33ساله یا 37ساله لازم است ورنه طرح ریزی خیالی ترتیب خاصی برای کبیسهء خماسی و قائل شدن بیک دورهء بزرگ و کاملی شامل عدهء معینی از دوره های 29ساله و 33ساله با فلان ترتیب و تقدیم و تأخیر مرتب از روی قیاس و حساب برحسب رصد متأخری و به اقتضای میزان کسر سال شمسی بر طبق این یا آن زیج و اسناد آن ترتیب بمؤسسین تاریخ جلالی برخلاف حقیقت تاریخی میشود و البته روا نیست چنان که در قرن اخیر «سدیلو» دورهء کبائس خماسی را در تاریخ جلالی یک مرتبه در سال بیست ونهم (پس از شش بار کبیسهء رباعی) و چهار مرتبه در سال سی وسوم (پس از هفت بار کبیسهء رباعی) و بعباره اخری 39 کبیسه در هر 161 سال فرض کرده است که اگر حقیقت داشت سال جلالی دقیق ترین و صحیح ترین سالهای معمول دنیا میشد و به قول «سوتر» (در مقالهء خود در دائره المعارف اسلامی مادهء «جلالی») فقط در هر بیست وهشت هزار سال یک روز خطا میداشت، در صورتی که در سال گریگوری با کبیسهء بالنسبه دقیق آن در هر 3330 سال یک روز خطا وجود دارد، ولی بدبختانه این ترکیب بندی فرضی «سدیلو» هم ظاهراً از روی قیاس به نتیجهء رصدهای این زمان (یعنی عصر خود او) پرداخته شده است و اگر فرض طریقه ای برای توالی و تناوب منظم کبائس رباعی و خماسی از روی حساب میزان کسر سال شمسی بر طبق رصدهای فعلی با عدم توجه به تناقض تدریجی در میزان کسر سال بمرور زمان جائز بودی فرضی بهتر از فرضهای «سدیلو» و «ماتزکا» پیشنهاد می توان کرد که در واقع بهترین فرضها میشد و آن اینست که یک دورهء کامل 128ساله قائل شویم که در آن یک کبیسهء خماسی 29ساله و سه کبیسهء خماسی 33ساله قرار داده شود و این طریقه اگر تناقض تدریجی طول سال مؤثر نبود بقدری دقیق و نزدیک به حقیقت میشد که در هفتادهزار سال هم یک روز خطا در آن راه نمی یافت لکن همهء این فرضها نه با اساس تاریخی و نه با اساس نجومی وفق میدهد اگرچه «سدیلو» فرض خود را بر قول «میرم چلبی» مبتنی نموده که گوید در هر 1440 سال 349 کبیسه وجود دارد لکن در فرض پیشنهادی «سدیلو» باید در واقع در هر 1449 سال 351 کبیسه فرض شود تا دورهء نهم از دوره های 161سالهء فرضی وی کامل شود ورنه با 1440 سال دوره کامل نیست. خود میرم چلبی با فرض اینکه کسر سال شمسی درست معادل 5 ساعت و 49 دقیقهء تمام است (یعنی مطابق زیج ایلخانی نه زیج گورگانی) دورهء کامل تمام و صحیح را 1440 سال شمرده و چنانکه ذکر شد تصریح کرده به اینکه در هر چنین دوره ای 44 بار کبیسهء خماسی واقع میشود (و 305 بار کبیسهء رباعی) و 41 کبیسه از این 44 کبیسهء خماسی در دورهء 33ساله (یعنی پس از هفت بار کبیسهء رباعی) و 3 کبیسه از آن در دورهء 39ساله (یعنی پس از شش بار کبیسهء رباعی) وقوع می یابد. به این طریق این فرض کام و دقیقاً مطابق با میزان کسر سال شمسی آمده و یک ثانیه هم زیاد یا کم نمی ماند لکن معلوم نیست چرا «میرم چلبی» راجع بمیزان کسر سال، رصد ایلخانی را اساس گرفته نه رصد سمرقند را، در صورتی که خود شارح زیج الغ بیک و جدش از همکاران آن پادشاه بوده است و چرا نصیرالدین طوسی در زیج ایلخانی با آنکه کسر سال شمسی را پنج ساعت و 49 دقیقهء تمام میدانسته برای کبیسهء خماسی دورهء 33ساله و 37ساله قائل شده، در صورتی که با حساب وفق نمیدهد و باید در آن صورت حتماً 29ساله و 33ساله باشد و بس (مگر آنکه تأویل باتکلف بیرجندی را قبول کنیم که گوید مقصود از عبارت «پس از هشت بار» نوبت هشتم است که آن هم با عبارت فارسی موافقت کامل ندارد) و چرا الغ بیک که کسر سال را بیشتر می پنداشت (یعنی 5 ساعت و 49 دقیقه و 15 ثانیه و کسری) فقط دورهء 29ساله و 33ساله قائل شده است در صورتی که مطابق این میزان کسر باید کبیسهء خماسی گاهی در دورهء 37ساله (ظاهراً یک دورهء 37ساله بعد از هفت دورهء 33ساله یا 65 کبیسه در 268 سال چنانکه «ماتزکا» فرض کرده است) چنانکه این معنی را از روی حساب و امتحان مجموع روزهای سال ملکی با کسور آنها از یک تا هزار سال که الغ بیک در جدولی ثبت کرده میتوان یافت و بنابر آن حساب دیده میشود که برحسب فرض فوق (یعنی هفت دورهء 33ساله و یک دورهء 37ساله) در هر 268 سال که دورهء کامل میشود کمتر از یک دقیقه کبیسه اضافی شده (یعنی در واقع قریب 56 ثانیه یا کمتر از یک روز در بیش از چهارصدهزار سال). بیرجندی به این نکته توجه داشته که بنابر میزان کسر سال در رصد گورگانی حتماً گاهی «هشت کبیسهء متتابع رباعی بوده و بعد از آن کبیسهء خماسی» باید باشد یعنی دورهء 37ساله ضروری است ولی گوید که الغ بیک کسر زاید را 49 دقیقه گرفته «و کسور زاید بر آن اعتبار نکرده بجهت مساهله»، حقیقت امر آنست که در صورتی که سال شمسی حقیقی حالا (یعنی در حدود 1935 م.) قریب 2421968/365 روز حساب میشود بحساب زیج ایلخانی 242361111/365 روز و برحسب زیج الغ بیک (بموجب حساب که می کنیم) 242534876/365 روز فرض میشده و «بتانی» آن را معادل قریب 2409991/365 روز میشمارد و برحسب میزان مندرج در زیج سنجری که مؤلف آن (اگرچه روایات راجع بشرکت وی در امر تأسیس تاریخ جلالی دور از احتمال است) نزدیکترین نویسندگانی که آثار آنها باقی مانده بعهد تأسیس تاریخ مزبور می باشد فقط قریب 240095602/365 روز است و اگر دورهء 220ساله کبیسه ای که وی شرح میدهد مناط باشد قریب 240909/365 روز میشود و برای هر کدام از این میزانها می توان از روی حساب دورهء مطردی برای کبائس رباعی و خماسی پیدا کرد ولی چون کار موکول به استقراء و حساب جداگانه برای هر سال بوده دوره های مطردی اتخاذ نکرده اند اگرچه ظاهراً البته دوره هائی 29ساله و 33ساله (و شاید 37ساله هم) برای کبیسه های خماسی بوده ولی نه ��یک ترتیب متوالی و معین و دورهء منظم و مطردی بلکه کبیسهء خماسی (یعنی موقعی که در سال چهارم بعد از یک کبیسهء رباعی تحویل آفتاب بحمل قبل از ظهر روز سیصدوشصت وششم واقع شده و به این جهت آن سال برخلاف معمول کبیسه گرفته نشده و سال بعد بایستی کبیسه شود) همیشه ظاهراً یا در سال بیست ونهم یا در سال سی وسوم و یا در سال سی وهفتم از کبیسهء خماسی قبل واقع بوده بی آنکه بتوان قاعدهء منظمی برای توالی این دوره ها معین کرد و چنین قاعده ای هیچوقت در کار نبوده است و حتی عجب است که قطب الدین شیرازی در کتاب سابق الذکر خود عمر خیام را تخطئه و انتقاد می کند که: «خیام در زیج خود که تألیف کرده (فی زیجه الذی وضعه) کبیسه را دائماً رباعی فرض کرده و مطابق حلول شمسی بحمل شمرده در صورتی که آن خطای فاحش است و سبب آن عدم توجه خیام است به آنچه گفته شد». در طول ماههای جلالی نیز اقوال مختلف است. برحسب آنچه در زیج سنجری آمده طول ماهها مطابق توقف آفتاب در بروج دوازده گانه بوده و هر یک از شش ماه اول سال 31روزه بوده الا خرداد 32روزه بوده و باقی همه 30روزه بوده بجز آذر و دی که 29روزه و بجز اسفندارمذ در سالهای کبیسه که 31روزه بوده است. قطب الدین شیرازی گوید که بعضی طول ماهها را مطابق بروج شمسی میشمردند و دیگر که اکثر منجمین باشند ماهها را جمله 30 روز گرفته و خمسهء مسترقه را در آخر اسفندارمذ آورند. درباب اسامی ماهها همهء مؤلفین قدیم و از آنجمله عبدالرحمن خازنی تصریح دارند بر اینکه همان اسامی ماههای ایرانی بوده ولی در کتاب سی فصل فارسی نصیرالدین طوسی در معرفت تقویم (چ ایران 1311 ه . ق. ص111) جدولی از اسامی جدید فارسی برای ماهها و روزهای جلالی درج کرده که «بعضی از استادان این علم» آنها را به این اسامی نامیده اند و خالی از غرابت نیست که اسم ماه دوم بهار در این جدول «نوبهار» و اسم ماه سوم بهار «گرمافزا» است که صورهً بی شباهت به اسامی ماههای پارسی قدیم نیست! این اسامی در فرهنگ جهانگیری نیز ضبط و به اسم ماههای ملکی و روزهای ملکی نامیده شده و عجب آنکه این فقره باعث اشتباه غریبی برای «توماس هاید» شده و تصور کرده ملکی منسوب است به یزدگرد و بنابراین ادعا نموده که یزدگرد پادشاه اخیر ساسانی تاریخی جدید با سال و ماه مخصوص تأسیس و ایجاد نموده و اسامی همهء ماهها و روزهای سال را عوض کرده و اسمهای تازه داده است(32). «بنفی» و «استرن» نیز در کتاب سابق الذکر خودشان سعی کرده اند این اسامی را از اصل عبرانی یعنی ماههای یهود مشتق بکنند. (پایان حاشیهء 335 صص 168 - 174).
.
(فرانسوی)
(1) - Le calendrier djalalien
(2) - Les jours intercalaires. (روزهائی که در سالهای کبیسه به ماه فوریه افزایند).
(3) - Le calendrier Julien تقویم یولی که بوسیلهء ژول سزار پایه گذاری شده و سالش 365 روز و 6 ساعت است.
(4) - Aspendarmudh.
(5) - Isfendarmadh.
(6) - Ideler.
(7) - Ideler.
(8) - L.A.Sedillot.
(9) - L'annuaire du Bureau des Longitudes de 1851.
(10) - Ginzel.
(11) - Matzka, Die Chronologie in ihrem Ganzen Umfange, Wien 1844.
(12) - Ideler. (13) - بقول قطب الدین شیرازی در «تحفهء شاهیه» (نسخهء خطی برلن) و همچنین در کتاب دیگر وی «نهایه الادراک فی درایه الافلاک» (باز نسخهء خطی برلن) این منجمین هشت نفر بودند.
(14) - که بفرنگی سال تروپیک Tropique گویند.
(15) - رجوع به حاشیهء 9 ص3 کتاب گاه شماری شود.
(16) - رجوع به حاشیهء 10 ص4 کتاب گاه شماری شود.
(17) - رجوع به حاشیهء 11 ص4 کتاب گاه شماری شود.
(18) - رجوع به حاشیهء 12 ص4 کتاب گاه شماری شود.
(19) - از علاماتی که برای انتشار و استقرار گاه شماری جلالی در میان عامه تا حدی و بهر حال بیش از اصلاحات سابق الذکر دیگر موجود است، آنست که ظاهراً غالب آداب و رسوم ایرانیان در جشنهای خود بعدها در ایام سال جلالی مرسوم شد چنانکه در شرح بیست باب ملا مظفر گنابادی آبریزکان و تیرکان و شب سده را گوید که حالا این رسم را در 13 تیرماه و دهم بهمن ماه جلالی میگیرند.
(20) - اگر حدس «گوتشمید» درباب مبدأ اتخاذ سال اوستایی جدید و تأسیس دورهء کبیسه صحیح باشد یعنی آنکه این کار در سال 411 ق.م. وقتی اعتدال ربیعی در 19 فروردین بوده بعمل آمده اثر تصادف غریبی است که اصلاح جلالی نیز مجدداً در موقعی بعمل آمد که باز اعتدال ربیعی در 19 فروردین ماه بود.
(21) - Sedillot.
(22) - Golius.
(23) - Alfraganus.
(24) - Weidler.
(25) - Bailly.
(26) - Montucla.
(27) -Sedillot.
(28) - Ideler.
(29) - Matzka.
(30) - Ginzel.
(31) - Suter.
(32) - Thomas Hyde, Veterum Persarum et Parthorum et Medorum religionis
historia, Oxford 1700, pp. 159-220."
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر