«لغت نامه دهخدا»
[شَ] (ص، اِ) چابک. (آنندراج) (انجمن آرا). مرد چابک و چالاک. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). مردم چابک و چالاک. (برهان) (ناظم الاطباء). مردی چابک. (فرهنگ اوبهی). بعضی گفته اند خطا است و صحیح تاشک بضم شین است. (فرهنگ رشیدی). ||بعضی گویند نفایهء ماست است یعنی آنچه از ماست به کاری نیاید و سیاه و ضایع شده باشد. (برهان). آب ماست. (ناظم الاطباء). نفایهء ماست. (فرهنگ اوبهی). ||مسکه باشد و او را بتازی زبده خوانند. (فرهنگ جهانگیری). کره و مسکه هم آمده است که بعربی زبده خوانند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی). این معنی شاهدی میخواهد. (فرهنگ رشیدی). رجوع به مادهء بعد شود.