«لغت نامه دهخدا»
[لُ] (ص مرکب، از اتباع) از اتباع است. (برهان) (ناظم الاطباء). تار و مار. (فرهنگ خطی کتابخانهء دهخدا) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). مبدل تار و مار. (حاشیهء برهان چ معین ج1 ص 462). ریزه ریزه. (برهان) (ناظم الاطباء). ریز ریز. (شرفنامهء منیری). تال مال. ||از هم ریخته و پاشیده. (برهان) (ناظم الاطباء). ||زیر و زبر. (فرهنگ جهانگیری). ||متفرق. (برهان) (فرهنگ خطی کتابخانهء دهخدا) (شرفنامهء منیری) (ناظم الاطباء). پریشان. (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ خطی کتابخانهء دهخدا) : ضد و خصم و حاسد تو باد دایم مار و مور مال و ملک دشمن تو باد دایم تال و مال. (مؤلف شرفنامهء منیری). بیشتر با لفظ کردن و شدن مستعمل است. به همه معانی. رجوع به تارمار و تار و مار و تال مال و تال و مال شدن شود.