تان

«لغت نامه دهخدا»

(اِ) تارهای طولانی را گویند که جولاهگان به جهت بافتن ترتیب داده اند و آن را تانه و فرت و فلات نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). تار که ریسمان های طول پارچه است. (فرهنگ نظام)... تار را نیز گویند که نقیض پود باشد و رشتهء نکنده را هم گویند که جولاهگان از پهنای کار زیاده آورند و آن را نبافند. (برهان) (آنندراج). رشتهء نکنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). محمد معین در حاشیهء برهان آرد: «از ریشهء اوستائی تن(1)(تنیدن). رجوع به تانه و تونه و رجوع به شرفنامهء منیری شود : «ده مر» عبارت از آن است که تانی آن پانصد تان باشد. (از لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف ذیل کلمهء «ده مر»).
جولاهه ایست(2) همسر او در سرای او
کو کسوت لطیف ورا پود و تان کند.
کمال اسماعیل (از شرفنامهء منیری).
من نیز هم ببافم خاص از برای تو
روزی که پود مدح درآرم به تان شکر.
کمال اسماعیل (از فرهنگ نظام).
نه همچون من که هر نفسش باد زمهریر
پیغامهای سرد دهد بر زبان برف
دست تهی بزیر زنخدان کند ستون
واندر هوا همی شمرد پود و تان برف.
کمال اسماعیل.
عالم چو کارخانهء جولاه و گردباد
سازد کلافه از جهت پود و تان برف.
طالب آملی.
(1) - tan. (2) - در فرهنگ جهانگیری: جولاهه راست.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر