تب ربع

«لغت نامه دهخدا»

[تَ بِ رِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رِبْع. تب که یک روز گیرد و دو روز گذارد. (منتهی الارب). تب چهارم. حمی الرابع : و بترین تبها که با این تب [سل]آمیخته گردد تب خمس است، پس ربع، پس شطرالغب، پس نایبه. (ذخیرهء خوارزمشاهی).
تا بیدرنگ مشکل و صعب است بر طبیب
بردن ز مرد پیر تب ربع در شتا
اندیشهء تو باد طبیبی که بیدرنگ
درد نیازِ پیر و جوان را کند دوا.
امیر معزی (از آنندراج).
ربع زمین بسان تب ربع برده پیر(1)
از لرزه و هزاهز در اضطراب شد.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص156).
رجوع به تب و تب چهارم شود.
(1) - ن ل: مرد پیر.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر