«لغت نامه دهخدا»
[تَ شِ کَ تَ] (مص مرکب)عبارت از دور کردن تب بود. (بهار عجم) (آنندراج). قطع کردن تب. بریدن تب. پایان دادن بیماری تب : تا تب خورشید تابان بشکنی پرهیز دار میکنی از صبحدم در کاسهء گردون حلیب. میرمحمد افضل ثابت (از بهار عجم) (از آنندراج).