تب شکستن

«لغت نامه دهخدا»

[تَ شِ کَ تَ] (مص مرکب)عبارت از دور کردن تب بود. (بهار عجم) (آنندراج). قطع کردن تب. بریدن تب. پایان دادن بیماری تب :
تا تب خورشید تابان بشکنی پرهیز دار
میکنی از صبحدم در کاسهء گردون حلیب.
میرمحمد افضل ثابت (از بهار عجم) (از آنندراج).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر