«لغت نامه دهخدا»
[تَ بَ] (حامص) (از: «تبه» + «ی» مصدری). تباهی. فساد. خرابی : مُلک را پاسدارم از تبهی پاسبانیست این نه پادشهی.نظامی. || بدی. پریشانی. تباهی : بهی بنوک قلم جوی اگر همیخواهی که زان بهی دگری را نیاوری تبهی. ناصرخسرو. رجوع به تباه و تبه و دیگر ترکیبهای آن دو در همین لغت نامه شود.