«لغت نامه دهخدا»
[تَ قُ] (ع مص) گرانی کردن. (زوزنی) (ترجمان عادل بن علی). گرانی خاطر. (غیاث اللغات) (آنندراج). کاهلی کردن و پس ماندن از آن و خویشتن را گران ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء): تثاقل عنه ثقل و تباطأ. (قطر المحیط). گرانی نمودن. (از اقرب الموارد). || چیزی را با سنگینی لگدمال کردن. (از اقرب الموارد). || بددلی کردن قوم در جنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرانی کردن قوم هنگام یاری خواستن از ایشان. (از قطر المحیط). || گرانبار شدن. (غیاث اللغات).(1) (1) - این معنی در اقرب الموارد و قطر المحیط و منتهی الارب دیده نشد.