«لغت نامه دهخدا»
[تِ] (ع اِ) تُجّار. تَجَر. تُجُر. جِ تاجر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازرگان. (منتهی الارب) : بدان ره اندر معروف شهرهایی بود تهی ز مردم و انباشته ز مال تجار. فرخی (دیوان ص63). || می فروش. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). رجوع به تجر و مادهء بعد و تاجر شود.