«لغت نامه دهخدا»
[تَ] (ع مص) نیکو کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). زینت دادن و آراستن و نیکو کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زینت دادن. (اقرب الموارد). زینت دادن و نیکو کردن. (از قطر المحیط): جملک الله و جمل الله علیک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || تا دیر مقیم داشتن لشکر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || پیه گداخته را خوردن. (اقرب الموارد) .