«لغت نامه دهخدا»
[تَ] (ع مص) مردن. || گریختن از بیم. || تیز نگریستن. || گشادن چشم از بیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). || ریخ زدن. (منتهی الارب): جنص بسلحه؛ رمی به. (قطر المحیط).